من تحمل رفتار خواهر عزیز کردهشو ندارم. حتی واضح بهش گفتم که از این خواهرش خوشم نمیاد. نمیدونم تو دادگاه دلش حقو به کی میده!
من تحمل دوست خواهرشو ندارم. یکی دو بار هم بهش گفتم. میدونم که میدونه اذیت میشم. اما اینکه داره ادامه میده شاید واسه اینه که تو دادگاه دلش من بازنده بودم!
من تحمل مراعات نکردنای خونوادهشو ندارم دیگه. تو هفت هشت ماه اول زندگی که به شدت هم دستمون خالی بود بیشتر هفت هشت میلیون ازمون پول گرفتن. احساس میکنم به خاطر وجود خونوادهش هیچ وقت به هیچ جا نمیرسیم. همیشه زیر پام خالیه. همیشه ته دلم خالیه. احساس امنیتمو از دست دادم. مخصوصا اون دو میلیون آخری که دور از چشم من داد به خواهرش خیلی بیشتر منو بیاعتماد کرد، و الانم که ارتباطشو با ف میبینم باز بیاعتمادتر شدم!! انگار با هر چیزی که مخالفت کنم فقط از جلوی چشمم برشمیداره و میبره پشت پرده و ادامه میده باز! شایدم اینجوری نباشه ولی به شدت اعتمادم خدشه دار شده.
پولاشو عین نقل و نبات میده به این و اون. اصلا حواسش هست که باید آینده ساخته بشه؟؟ اصلا حواسش هست که آینده من کاملا وابسته به خودشه؟!! اصلا حواسش هست که چند وقت دیگه که پای بچهای رو به این دنیا باز کنه مخارجش چند برابر میشه و اون موقع دیگه پول جمع کردن چقدر سخت میشه؟؟؟
از اینکه مثل پدر و مادرش تو پیری اجارهنشین باشم و بچهم بخواد خرجمو بده میترسم.
سی سال با این اخلاقا و رفتارا زندگی کرده. حالا که من ابراز ناراحتی میکنم، . نمیدونم. میترسم . از قضاوتش میترسم. از اینکه دده بشه از من میترسم. از اینکه پشیمون بشه. از اینکه دلش نخواد از سر کار برگرده خونه. از اینکه خونه براش مامن آرامش نباشه میترسم. خیلی وقتا به خاطر این ترسا سکوت کردم و حرفام جمع شد و جمع شد و تهش شد حال داغون این روزا. ولی بازم میترسم بگم چه مرگمه.
بار روی دوش دیگران نباشید لطفا
میترسم ,اینکه ,تو ,میده ,دلش ,هست ,از اینکه ,من تحمل ,اصلا حواسش ,حواسش هست ,میترسم از
درباره این سایت